عهد !

سایه بان روشنی

دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

 

می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد

 

در دایره حضورش تو را به من نشان دهد

 

می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم

 

هر وقت دلم هوای تو را کرد

 

عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند

 

می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم

 

که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند

 

دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد

 

می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند

 

پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند

 

عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند....

 



نظرات شما عزیزان:

maryam
ساعت13:45---19 ارديبهشت 1391
khoooooooooooooobiiiiiii???????????????

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 10:51 توسط parisa|


آخرين مطالب
» يك رنگ و هزار رنگ
» دختر دانشجو
» ســــوز پـــنــج شـــنــبــه هــا
» دادگــــــاه عـــشـــــق
» سرنوشت
» آیا میدانستید ؟؟؟؟؟
» چیزای جالب حتما ببینید........!!!
» عشق............
» چرا وقتی عصبانی هستیم داد میزنیم؟؟؟؟
» شعر !!!!!!!
» پنجره !
» عهد !
» نامه ای از ویکتور هوگو